دروازه قرآن
دَرْوازهقُرْآن، دروازۀ تاریخیِ معروف شیراز، بر فراز راهِ ورودی شمال شهر، که قرآنی در بالای آن نگهداری میشود و مردم به آن اعتقادی خاص دارند.
بالای این دروازه، درون اتاقکی، قرآن بزرگی به نام قرآن هفدهمن گذاشتند تا مسافران و کاروانیان از زیر آن بگذرند و به سلامت به مقصد برسند؛ به همین سبب، این دروازه را «دروازهقرآن» نامیدند (مینایی، 13؛ مصطفوی، 51).
این قرآن، بعدها به موزۀ پارس انتقال یافت و اکنون نیز در همانجا ست (امداد، 193). برخی این قرآن را نوشتۀ حضرت امام زینالعابدین (ع)، و بعضی دیگر آن را به خط سلطان ابراهیم، فرزند شاهرخ، نوادۀ امیرتیمور، میدانند (کرزن، II/ 94) که آن را با خط ثلث عالی نگاشته است (مصطفوی، همانجا).
بنای اصلی دروازهقرآن، منسوب به عضدالدولۀ دیلمی (حک 372- 388 ق/ 982- 998 م) است (خجندی، 8؛ مصطفوی، همانجا) و در مدخل شمالی شیراز، میان دو کوه به نام تنگ اللهاکبر ساخته شده است (کیانی، 666). این دروازۀ سنگی و گچی به مرور ایام به ویرانی گرایید (امداد، مینایی، همانجاها)، تا اینکه در روزگار کریم خان زند در 1235 ق/ 1820 م به وسیلۀ زکی خان، وزیر اعظم شیراز، بازسازی گردید (امداد، کرزن، همانجاها) و طاقهای طرفین دروازه، آبانبار و اتاق کوچک بالای طاق به بنا افزوده شد (ابراهیمی، 12).
در 1316 ش که دولت با هدف تسهیل در رفتوآمد وسایل موتوری، تصمیم به گسترش راه شمالی شیراز گرفت، والی و شهردار وقت دستور تخریب دروازهقرآن را صادر کرد که اجرا شد (امداد، همانجا؛ ویلبر، 215؛ سامی، 125). در 1327 ش، حسین ایگار (اعتمادالتجار)، بازرگان خیراندیش شیرازی، دروازهقرآن را با دهانۀ گستردهتر و با همان طرح کهن بازسازی، و وصیت کرد که او را پس از مرگش در اتاق سمت چپ مشرف به دره به خاک سپارند. ساختمان جدید دروازه در 1328 ش تمام شد و ایگار نیز کمی بعد از دنیا رفت و بنابر وصیت، او را در همانجا دفن کردند (رسولی، 86-87؛ امداد، 194). دروازهقرآن از آن دسته از دروازههای ایران به شمار میرود که برای دفاع از شهر ساخته نشده است. این دروازه ورودی گسترده و مرتفعی برای عبور وسایل نقلیه، و در کنارههای خود، دو پیادهرو دارد ( ایرانیکا، VII/ 70).
مردم شیراز باور دارند که قرآنِ دروازهقرآن، 17 من و هر برگ آن نیز جداگانه 17 من وزن دارد و هرکس موفق شود روز اول هر ماه قمری، خود را به دروازهقرآن برساند و از زیر آن بگذرد، از بلاها دور خواهد ماند (رسولی، 86؛ کرزن، II/ 94).
شیرازیها بر این باورند که این بیت حافظ: دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند/ وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند، از این داستان برمیخیزد که در کنار دروازهقرآن، چاهی است به نام چاه مرتضىعلی که پله دارد و مردم نیت میکنند و از آن پایین میروند. حافظ نیز شبی در کودکی، به دنبال پدرش با شمعی وارد آن چاه میشود و به دو نفر برخورد میکند که مشک یا خیک شرابی را به کمرشان بستهاند. آنها بهزور او را میخوابانند و از شراباً طهورا قطرهای در حلقش میریزند که حافظ میشود (روحالامینی، 59-60).
مآخذ
ابراهیمی، مریم و دیگران، شیراز، پایتخت فرهنگ و هنر ایرانزمین، به کوشش جمشید صداقتکیش، شیراز، 1389 ش؛ امداد، حسن، شیراز در گذشته و حال، شیراز، 1339 ش؛ خجندی، جمشید، شیراز شهر راز، شیراز، 1387 ش؛ رسولی، هوشنگ، جاذبههای فارس، شیراز، 1387 ش؛ روحالامینی، محمود، به شاخ نباتت قسم (باورهای عامیانه دربارۀ فال حافظ)، تهران، 1369 ش؛ سامی، علی، شیراز شهر سعدی و حافظ، شیراز، 1337 ش؛ کیانی، محمدیوسف، پایتختهای ایران، تهران، 1374 ش؛ مصطفوی، محمدتقی، اقلیم پارس، تهران، 1343 ش؛ مینایی، تینا، سیمای شهر شیراز، شیراز، 1389 ش؛ ویلبر، د.، باغهای ایران و کوشکهای آن، ترجمۀ مهیندخت صبا، تهران، 1348 ش؛ نیز: